نه دسترسي به يار دارم

شاعر : سعدي

نه طاقت انتظار دارمنه دسترسي به يار دارم
از گردش روزگار دارمهر جور که از تو بر من آيد
گر يک دل و گر هزار دارمدر دل غم تو کنم خزينه
از زلف تو يادگار دارماين خسته دلم چو موي باريک
اندوه زمانه خوار دارممن کانده تو کشيده باشم
و اميد لب و کنار دارمدر آب دو ديده از تو غرقم
من با تو بسي شمار دارمدل بردي و تن زدي همين بود
من با دو لب تو کار دارمدشنام همي‌دهي به سعدي